با تن خسته از دشنه نارفیق ، در هجوم شب بی امان یک تنه بی رفیق رد شدی از خطر ، ای قلندر ای پهلوان ای تو وارث رسم قلندری ، با جغدای شهر همیشه دشمنی آخرین جون پناه در شب حادثه ، با تنم همطپش،همیشه با منی شب خنجر ، شب زنجیر ، شب قداره و دشنه است تلی از جنس خاکستر به روی غربت آینه است شب گرگ و شب روباه ، شب وحشت ، شب کفتار کمین کرده نگاه جغد توی سایه ، روی دیوار گریه پهلوان از فراق پسر زد سکوت شبو پاره کرد آتش شعله عشق بی واهمه در فضای شب شراره کرد تنها لحظه یورش جغد شب ، حیفِ بی صدا تو بشکنی تنها در شب ساکت و بی عبور ، ای فانوس شب تو روشنی شب کوچه ، فراموشی ، شب خاموشی فریاد شب ناکامی شیرین ، شب خودسوزی فرهاد توی سردابه رخوت ، من تن زخمیرو دریاب بیا ای جام نوش دارو ، پس از مرگ شب سهراب