Lyrics of Montazer Beh Rah Homeyra
چگونه شکایت نکنم از دوری یار
نمانده دگر یک ذره بدل آرام و قرار
چگونه مگر بردرگه تو یا رب گنهم
که اشکهای من بارد شب و روز چون ابر بهار
خدایا مگر سنگ صبورم که از شهر و از یارم بدورم
بگو یا رب بگو با من
کی این جدائی سر میاد از یار من خبر میاد
کی این جدائی سر میاد شب میره و سحر میاد
چه پر پر شد گل گلزار دل و روزگار من
نمی روید غنچه های امید در بهار من
خدایا چه شبها به حال تمنا دعا کردم
زدرد جدائی به درگه تو گریه ها کردم
بگو یا رب بگو با من
کی این جدائی سر میاد از یار من خبر میاد
کی این جدائی سر میاد شب میره سحر میاد