چشمانت بر دلم آتش بارد چون آتش شعله و گرمی دارد چون ریزد موی زرین بر دوشت بوی جان خیزد از آن آغوشت ای رخت شمع کاشانه ام از تو روشن شود خانه ام سوی شمع رخت پر کشم گر بسوزی چو پروانه ام دو چشمت مستی انکیزد نگاهت خون دل ریزد رخی ناز آفرین داری نگاهی آتشین دازی ز چشمت فتنه بر خیزد شرار آرزو ریزد چون می بود لب های تو لب ها بود صهبای تو گیسو ز رخ یکسو بزن گل بر سر گیسو بزن