هزار بار بگفتی نکو کنم کارت نکو نکردی و از بد بتر کنون کردی کجا به درگه وصل تو ره توانم یافت چو تو مرا به در هجر رهنمون کردی چه بد کردم؟ چه شد؟ از من چه دیدی؟ که ناگه دامن از من درکشیدی چه افتادت که از من برشکستی؟ چرا یکبارگی از من رمیدی؟ چه خوش باشد! که دلدارم تو باشی ندیم و مونس و یارم تو باشی دل پر درد را درمان تو سازی شفای جان بیمارم تو باشی به غم زان شاد میگردم که تو غم خوار من گردی از آن با درد میسازم که تو درمان من باشی