گلها گلهای خونمون تو باغچه پرپر شد پرنده پر کشید و رفت تو شهر و دربهدر شد
نه یه جای آشنا، نه نوای آشنا، اینجا پیدا نمیشه همصدای آشنا با کی قسمت بکنم غمی که تو دلمه، درد غربتزدگی به خدا مشکلمه
خدا؛ خدا؛ نظر به ما کن، با دلخونی، نزار به درد غم بخندیم با همخونی دردی داریم و افسوس بیدرمونیم، از هر شهری به شهری، سرگردونیم منو ببخش، اگه غمت، توی صدام، نمی دونم، فردا کجام