Lyrics of Parastooha Hasan Shojaei
یکی می گفت تو هم آوازه خون شهر ما بودی
چرا حالا نمی خوانی؟
چرا حالا نمی گوئی؟
چرا حالا نمی خوانی؟
( عجب صبری خدا دارد؟! ) 3
( پرستوها همه رفتند
کبوترها همه رفتند
همه همشهریان بار سفر بستند ) 2
درون کوچه های شهر ما پاییز طولانی است
نمی دانم بهاری هست ؟
نمی دانم صدائی هست؟
( عجب صبری خدا دارد؟! ) 3
از دشمنان چگونه شکایت توان نمود؟
جائیکه پاره تن من دشمن من است!
(تحریر )
( پرستوها همه رفتند
کبوترها همه رفتند
همه همشهریان بار سفر بستند ) 2
درون کوچه های شهر ما پاییز طولانی است
نمی دانم بهاری هست ؟
نمی دانم صدائی هست؟
( عجب صبری خدا دارد؟! ) 3
( عجب صبری خدا دارد؟! ) 3