خسته ز آشنایی ، عشق و غم و جدایی زآن همه بی وفایی ، از تو حذر می کنم
گر چه دلم شکسته ، دل نگران و خسته با پر و بال بسته ، قصد سفر می کنم
جایی می روم از دست غم دور ، درمان می کنم این جان رنجور جایی می روم تا آشنایی ، باشد ناشناس با بی وفایی جایی می روم ، کاری می کنم ، دل را بسته ی یاری می کنم روم از کوی عشق تو بیرون ، شوم آواره با دل مجنون
دل تنگی که شکسته ، دگر از غم شده خسته ببرم تا کی بار غم بدوش ، ز سراپا فریاد و لب خموش بروم تا دل غمگین ، به سر آرد غم دیرین ، به سر آرد غم دیرین
روم به دنیایی که عشق و شیدایی ، خریدنی نیست به جز نوای دل ، به جز صدای عشق ، شنیدنی نیست
خسته ز آشنایی ، عشق و غم و جدایی زآن همه بی وفایی ، از تو حذر می کنم
گر چه دلم شکسته ، دل نگران و خسته با پر و بال بسته ، قصد سفر می کنم
جایی می روم از دست غم دور ، درمان می کنم این جان رنجور جایی می روم تا آشنایی ، باشد ناشناس با بی وفایی جایی می روم ، کاری می کنم ، دل را بسته ی یاری می کنم روم از کوی عشق تو بیرون ، شوم آواره با دل مجنون
دل تنگی که شکسته ، دگر از غم شده خسته ببرم تا کی بار غم بدوش ، ز سراپا فریاد و لب خموش بروم تا دل غمگین ، به سر آرد غم دیرین ، به سر آرد غم دیرین
روم به دنیایی که عشق و شیدایی ، خریدنی نیست به جز نوای دل ، به جز صدای عشق ، شنیدنی نیست