سال ها ی کودکی دل ز غصّه دور بود ماهی خیال من حوضش از بلور بود یه درخت سبز بود ، زیرِ سقف آسمان من به گاهواره ای ، گربه ای کنارمان ناگهان شبی بلند ، از سرم عبور کرد بند گاهواره را ، تاب داد و دور کرد خوابِ سبز کودکی ، زرد و غم انگیز شد برگ ها چو ریختند ، شکلِ او پاییز شد
برگ های خسته را ، دسته دسته باد برد قصّه های خوب را ، مادرم ز یاد برد سال ها گذشته باز ، حوض خالیآب نیست گاهواره ام کجاست ؟ خواب هست و تاب نیست
******
سال ها ی کودکی دل ز غصّه دور بود ماهی خیال من حوضش از بلور بود ناگهان شبی بلند ، از سرم عبور کرد بند گاهواره را ، تاب داد و دور کرد
برگ های خسته را ، دسته دسته باد برد قصّه های خوب را ، مادرم ز یاد برد سال ها گذشته باز ، حوض خالیآب نیست گاهواره ام کجاست ؟ خواب هست و تاب نیست