بی بخت چه فن سازم تا بر خورم از وصلت بی مایه زبون باشد هرچند که بستیزد تا دل به تو پیوستم راه همه در بستم جائی که تو بنشینی صد فتنه که بر خیزد فضل است اگرم خوانی عقل است اگر رانی قدر تو نداند آن کس کز زجر تو بگریزد سعدی نظر از رویت کوته نکند هرگز ور روی بگردانی در دامنت آویزد