شبانگاهان تا حریم فلک چون زبانه کشد سوز آوازم شرر ریزد بی امان به دل ساکنان فلک ، ناله ی سازم دل شیدا حلقه را شکند تا بر آید و راه سفر گیرد مگر یک دم گرم و شعله فشان تا به بام جهان بال و پر گیرد
خوشا ای دل بال و پر زدنت ، شعله ور شدنت در شبانگاهی به بزم غم دیدگان تری ، جان پرشرری ، شعله ی آهی بیا ساقی تا به دست طلب گیرم از کف تو جام پی در پی به داد دل ای قرار دلم ، نوبهار دلم می رسی پس کی چو آن ابر نو بهارم من ، به دل شور گریه دارم من ، می توانم آیا نبارم من
نه تنها از من قرار دل می رباید این شور شیدایی
جهانی را دیده ام یکسر ، دیده ام یکسر ، غرق دریای ناشکیبایی
بیا در جان مشتاقان گل افشان کن ، گل افشان کن به روی خود ، شب ما را چراغان کن ، چراغان کن چو آن ابر نو بهارم من ، به دل شور گریه دارم من ، میتوانم آیا نبارم من