Lyrics of Shahedeh Aflaki Alireza Eftekhari
چون زلف تو ام جانا
در عین پریشانی
چون باد سحرگاهی
در بی سرو سامانی
من خاکم و من گردم
من اشکم و من دردم
تو مهری و تو نوری
تو عشقی و تو جانی
تو عشقی و تو جاااانی
خواهم که تورا در بر
بنشانم و بنشینم
تا آتش جانم را
بنشینی و بنشانی
ای شاهد افلاکی
در مستیو در پاکی
من چشم تو را مانم
تو اشک مرا مانی
تو اشک مرا ماااانی
ای شاهد افلاکی
در مستیو در پاکی
من چشم تو را مانم
تو اشک مرا مانی
تو اشک مرا ماااانی
چون زلف تو ام جانا
چون زلف تو ام جانا
در عین پریشانی
چون باد سحرگاهی
در بی سرو سامانی
من خاکم و من گردم
من اشکم و من دردم
تو مهری و تو نوری
تو عشقی و تو جانی
تو عشقی و تو جاااانی
از آتش سودایت
دارم من و دارد دل
داغی ... داغی ... داغی که نمی بینی
دردی که نمی دانی
دردی که نمی دانی