از پیچ و پیچ جاده ها فراز و نشیب کوه ها می رسی به یک شهری که دیگه رفته از تو یاد ها با عطر لطیف گل ها با شقایق و لاله ها تو روزهای عید و بهار با خودش نشسته تنها شهری که یه کوه ثروت داشت زمینش یه عالم نفع داشت اومدن هجوم آوردن بردن هرچی داشت و نداشت اون همه لطف و صفا داشت آدم های با وفا داشت توی سینه ها دل هایی خالی از رنگ و ریا داشت
مردمی که با همیاری با هم بودن روزگاری خونه ها رو جا گذاشتن هرکی رفت به یک دیاری کهن ایل بختیاری با گذشت و مردم داری زیر حرف زور نرفتن تو هیچ روز و روزگاری شهری که یه کوه ثروت داشت زمینش یه عالم نفع داشت اومدن هجوم آوردن بردن هرچی داشت و نداشت اون همه لطف و صفا داشت آدم های با وفا داشت توی سینه ها دل هایی خالی از رنگ و ریا داشت
از پیچ و پیچ جاده ها فراز و نشیب کوه ها می رسی به یک شهری که دیگه رفته از تو یاد ها با عطر لطیف گل ها با شقایق و لاله ها تو روزهای عید و بهار با خودش نشسته تنها شهری که یه کوه ثروت داشت زمینش یه عالم نفت داشت اومدن هجوم آوردن بردن هرچی داشت و نداشت اون همه لطف و صفا داشت آدم های با وفا داشت توی سینه ها دل هایی خالی از رنگ و ریا داشت شهری که یه کوه ثروت داشت زمینش یه عالم نفت داشت اومدن هجوم آوردن بردن هرچی داشت و نداشت اون همه لطف و صفا داشت آدم های با وفا داشت توی سینه ها دل هایی خالی از رنگ و ریا داشت