دل سوخته شب تار شبی سرد و بی ستاره فرق پیر و سنگ همینه یه مسافررو به جاده بی هدفبدون مقصد پیرهن سفر رو پوشید پر زد و رفت در جستجوی شهر آفتابرو به خورشید یه مسافری که با عشق پر زد و رفت دنبال خورشید همه جا رو گشت و آخر خورشید تو چشم تو دید
منم اون مسافر شب که تو چشم تو سفر کرد واسه حس تن خورشید همه جا سینه سپر کرد
به تن خسته من تو بتاب تا جون بگیرم چشاتو وا کن که عمری منه سنگ سخت اسیرم
منم اون مسافر شب که تو چشم تو سفر کرد واسه حس تن خورشید همه جا سینه سپر کرد