به شام هجران من سر زد سپیده برایــــم آمد امشب ســـر بــــــریده ویرانه مـــــا دارد تماشا
...خوش آمدی در ویران بابا حسین جان ...خوش آمدی در ویران بابا حسین جان
بنشــین برایــت من در دل بگـــویـــم با اشک خود خون لب هایت بشویم ای میهمانم بهتـر زجانـم
...خوش آمدی در ویران بابا حسین جان ...خوش آمدی در ویران بابا حسین جان
امشب شب مبارک قدر است و من تو را بر روی دست خویـش چو قــرآن گرفته ام
هر جا که اشک چشم مرا بدیدند با ضرب سیـــلی ناز مرا خـــریدند از عمر سیرم کودک پیــــرم
...خوش آمدی در ویران بابا حسین جان ...خوش آمدی در ویران بابا حسین جان
امشب به کنج ویران آمده میهمان گرفته ام او را من به روی دامـــــان ای قرص ماهم کـن یک نگاهم
...خوش آمدی در ویران بابا حسین جان ...خوش آمدی در ویران بابا حسین جان ...خوش آمدی در ویران بابا حسین جان ...خوش آمدی در ویران بابا حسین جان ...خوش آمدی در ویران بابا حسین جان ...خوش آمدی در ویران بابا حسین جان