Lyrics of Tasnif Cheh Danestam Parisa
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چَشمم را کند جیحون
چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید
چو کشتیام در اندازد میانِ قُلزمِ پرخون
زند موجی بران کشتی که تختهتخته بشکافد
که هر تخته فروریزد ز گردشهای گوناگون
نهنگی هم برآرد سر خورد آن آبِ دریا را
چنان دریای بیپایان شود بیآب چون هامون