Lyrics of Vadi Eshgh Shakila
منم آن سالک آن وادی عشق
که باشد مقصدم آبادی عشق
ندارم وحشتی از گم شدن ها
که باشد رهنمایم هادی عشق
خدایا جمله اسباب جنون هست
دلم مجنون از عالم برون هست
از آن ابرو اشارت ها هم اکنون
که بنمایم دل دیوانه چون هست
سفر کردم به روی مرکب درد
گلاب گریه ام تنها ره آورد
به یک عالم نبخشم ذره اش را
[ آهنگ و موسیقی جدید فارسی در ایران ترانه ]
عجب درد و عجب درد و عجب درد
تمام عاشقان در خانه یار
من و دل دو گدای پشت دیوار
سرا پایم دل و قابل نباشم
عجب یار و عجب یار و عجب یار
سراپا آتش و احساس سردی است
فقط بیمار عشق داند چه دردی است
شفق سرخی گرفته از دل من
اگر چه گونه هایم رو به زردی است