Lyrics of Yadegari Ishan
یادم میاد یه روزی تنهای تنها بودم
با اون همه تنهایی اسیر غم نبودم
من بودم و یه سایه فقط خودم رو داشتم
کاری با کار دنیا با آدماش نداشتم
تا که یه شب تو شبها چشم به چشمت افتاد
سر اومد این تنهایی دلم به من خبر داد
کاشکی نمیگرفتی این دل رو یادگاری
که باز بری بذاری من رو با بیقراری
کاشکی نمیگرفتی این دل رو یادگاری
که جاش برام تو سینه یه دنیا غم بذاری
حالا اومدم با سایه ها با غصه ها نشستم
از تو نموند بجز غم تو این شبا یه خستم
کاشکی میشد دو باره اون روزا بر میگشتن
میومد اون زمونی که غصه ای نداشتم
دیگه شدم غریبه با دنیا و زمونه
اون که دلی نداره باید تنها بمونه