عاشق رنگ سیاهِ شب یلدام آخه از روشنی هیچ خیری ندیدم عاشق تلخیِ انتهایِ عشقم حالا که به آخر قصه رسیدم
عاشق رنگ شب و رنگ غروبم عاشق مرگ دقیقه های خوبم با تموم اشتیاقم آروم آروم به در بسته ی بی کسی می کوبم
عاشق شبای دلمردگی هستم عاشق تنهایی و خستگی هستم حالا که این زندگی شبیه مرگه بی امون عاشق این زندگی هستم
خنده داره دیگه دلسوزی به حالم خط کشیدم روی روزای محالم همه ی آینده ی من واسه ی تو من فقط گذشته مونده تو خیالم تنهایی سهم منه خیلی عزیزه نمی خوام کسی اونو ازم بگیره دیگه تنهاییمو به دنیا نمی دم نمی زارم دل تنهاییم بمیره
تو و اون چشمای روشن به سلامت لحظه ها رو می کُشم تو قابِ ساعت عاشق سیاهیم ، عاشق غربت خسته ام از تو و این همه خیانت