متن آهنگ Disaster کوروش یغمایی
فاجعه این همه بزرگ نبود
میزد آتش غریبه ای اگرت
خونش از خون تو آنکه زدست
بی ترحم شرر به خشک و تر است
با هزاران امید خیره شدم
در تو و چشم آشتی نگرت
گر ببخشی مرا دوباره شوم
از همین نیمه راه همسفرت
باغبان تو بودماما
خویش گم کردمو شدم تبرت
کودک مهربان منبگشا ....
بر در انگشت میزندپدرت
باغ افیون شکفت در دل من
تا بسوزد زریشه برگ و برم
کاش با آب دیده بنشانم
آتش از برگ و خار شعله ورت