جوجه ای در آشیانه گلی در جزیره ستاره ای در کهکشان.
□
با پیشانی بلندت به جِرمی اندیشیدی که در پوسته می رُست تا باغچه را به نغمه سرشار کند همچنان که عصاره ی خاک از دهلیز ساقه می گذشت تا چشم انداز تابستانه را به رنگی دیگر بیاراید بر جزیره ای که می گذرد با گردش تپنده ی روزان و شبان از برابر خورشیدی که در خود می سوزد.
□
تو میلاد را دیگر بار در نظام قوانینش دوره می کنی، و موریانه ی تاریک تپش های زمانت را می شمارد.