مرا تو بی سببی نیستی. به راستی صلتِ کدام قصیده ای ای غزل؟ ستاره باران جواب کدام سلامی به آفتاب از دریچه ی تاریک؟ کلام از نگاه تو شکل می بندد. خوشا نظر بازیا که تو آغاز می کنی!
□
پس پشت مردمکانت فریاد کدام زندانی ست که آزادی را به لبان بر آماسیده گل سرخی پر تاب می کند؟ - ورنه این ستاره بازی حاشا چیزی بدهکار آفتاب نیست.
□
نگاه از صدای تو ایمن می شود. چه مومنانه نام مرا آواز می کنی!