دیوونگی بسه من از تو دیونه ترم اره تمومی نداره یه عمره که در به درم با من غریبگی نکن منم غریب و خسته ام زخمی که خوردم کاری بود به سوی گل نشسته ام
به آخر خط رسیدم این دیگه حاشا نداره پرنده های قفسی دیگه تماشا نداره ثانیه ها تموم شدن تو لحظه های بی کسی حصار و پوشالی شدن پس کی به دادم میرسی پس کی به دادم میرسی
به من نگو اهل کجام بی سرزمین و وطنم کولییمو در به درم خاک غروبه رو تنم دیونگی یه قصه بود اده به انتها رسید کولی اواره من رفت و به نا کجا رسید
به آخر خط رسیدم این دیگه حاشا نداره پرنده های قفسی دیگه تماشا نداره ثانیه ها تموم شدن تو لحظه های بی کسی حصار و پوشالی شدن پس کی به دادم میرسی پس کی به دادم میرسی