ای آدمک برفی ای مظهر بیحرفی
تو باغ پریدن بال و پر من باش
یک گوشۀ چشمی داشتی به من ای کاش
گلواره تبسم کن شهزادۀ غمگینم
من کی توی چشم تو برق عشقو میبینم
دردی اگه شلاق بر پیکر من باش
مجنون شده حال من
رحم کن به زوال من
تو باغ پریدن بال و پر من باش
یک گوشۀ چشمی داشتی به من ای کاش
تا دست عطوفت بکشی روی سر من
از تو جون پرواز میگیره بال و پر من
با من به از این باش
ای چشمۀ بی آب
یک ذره محبت از تو مگه تو خواب
در دل اگه سنگ بوده باید آب شده باشه
چشمات پیش لالایی من خواب شده باشه
احساس تو کو تا زنجیر تو باشه
تا عاطفۀ من شمشیر تو باشه
گلواره تبسم کن شهزادۀ غمگینم
من کی توی چشم تو برق عشقو میبینم
دردی اگه شلاق بر پیکر من باش
مجنون شده حال من
رحم کن به زوال من
تو باغ پریدن بال و پر من باش
یک گوشۀ چشمی داشتی به من ای کاش
تو باغ پریدن بال و پر من باش
یک گوشۀ چشمی داشتی به من ای کاش
ارسال از مجتبی