اشفته تر از صدای باران رنجیده تر از سوز بیابان فریاد بزن تا شب زشتر شاید که رسد شبی به پایان چون نقش زدن بر تن سایه بر انچه گذشت لعن و کنایه بر اگر رفتم و رفتیم مقبول ما شو بی گلایه آن لحظه دلم پر از یقیین است زین غافله از شرم غمین است محراب تو بود رنگ سپیدی بت خانه شهر پر ز پلیدی چون نقش زدن بر تن سایه بر انچه گذشت لعن و کنایه بر اگر رفتم و رفتیم مقبول ما شو بی گلایه