هان به یاد آر آن شب اردیبهشت آن شب که بر شکرش توان صد یاءس نوشت برندیدی که شهر را مهر گرفت و ناز گرفت چندان که فرض کن دهر را آواز گرفت آن می که رسید از جنت آبادم کرد آن نغمه ها که شادم کرد آن جمع شیرین که فرهادم کرد مفتون ، سرمست آخ آن شب اردیبهشت یادت هست ؟ نشاندیم و خوش بنشست یاد در دل ، داغ بر دست هان به یاد آر آن روشن شب اردیبهشت آن شب که خنده باب شد و آب شد در سرشت گویند دل شوریده به شود و به شد لیک پاها پریشان شد و اعصاب ها له شد آن می که رسید از جنت آبادم کرد آن نغمه ها که شادم کرد آن جمع شیرین که فرهادم کرد مفتون ، سرمست آخ آن شب اردیبهشت یادت هست ؟ نشاندیم و خوش بنشست یاد در دل داغ بر دست نشاندیم و خوش بنشست یاد در دل داغ بر دست