متن آهنگ آواز ابوعطا قمرالملوک وزیری
مگر نسیم سحر بوی زلف یار من است ~ که راحت دل رنجور بی قرار من است
به خواب خوش نرود چشم بخت من همه عمر ~ گرش به خواب نبینم که در کنار من است
اگر معاینه بینم که قصد جان دارد ~ به جان مضایقه با دوستان نه کار من است
حقیقت آن که نه در خورد اوست جان عزیز ~ ولیک در خور امکان و اقتدار من است
اگر هزار غمست از جفای او بر دل ~ هنوز بندۀ اویم که غمگسار من است
درون خلوت ما غیر در نمی گنجد ~ برو، که هر که نه یار من است بار من است
ستمگرا دل سعدی بسوخت در طلبت ~ دلت نسوخت که مسکین امیدوار من است
وگر مراد تو این است بی مرادی من ~ تفاوتی نکند چون مراد یار من است