بهارا بنگر این خاک بلاخیز که شد هر خاربن ، چون دشنه خون ریز بهارا بنگر این صحرای غمناک که هر سو کشته ای افتاده بر خاک بهارا بنگر این کوه و در و دشت که از خون جوانان لاله گون گشت بهارا دامن افشان پر ز گلبن مزار کشتگان را غرق گل کن میان خون و آتش ره گشاییم ازین موج و از این طوفان برآییم دگر بارت چو بینم شاد بینم سرت سبز و دلت آباد بینم