پرم از بوی رسیدن پرم از بوی پرنده تو پر از بوی توقف تو مث سم کشنده
تو دروغی،حتی دیو قصه بد نیست مث تو کشتن باغچه رو پاییز هم بلد نیست مث تو
حالا از خالی ترین غروب پاییزی پرم نمی تونم با دو دستم بدی هات و بشمرم تو دروغی مث پهلوون های شهر فرنگ مث گرگی که کلاه قرمزی یقصه رو خورد مث آواز خروس قندی که زودی آب می شد مث اسب چوبی که ما رو به هیچ جا نمی برد
تو دروغی،حتی دیو قصه بد نیست مث تو کشتن باغچه رو پاییز هم بلد نیست مث تو
طفلکی من که چه ساده به عزای ما نشسته طفلکی این من بی من،بی تو بد جوری شکسته کاشکی چشمات واسه پر پر زدنم گریه می کرد تن تازه ت واسه زخم های تنم گریه می کرد کاشکی چشمات توی تاریکی به دادم می رسید واسه بی حجله عروسی که منم گریه می کرد