من به بند افسونم ، من به بند افسونم ، یک دوروزه مهمونم می گریزم از دنیا ، شبگرد و پریشوم ،شبگرد و پریشوم لب ز هر سخن بستم ، لب ز هر سخن بستم ، مِی نخورده سرمستم مستم از خیال تو ، تا که در جهان هستم ، تا که در جهان هستم ای دل ، ای جان ، برو فکر دگر من ، یادِ یاران برو از سر بدر کن ای دل ، ای جان ، برو فکر دگر من ، یادِ یاران برو از سر بدر کن
اگر افتاده ام چون دانه بر خاک ، بروید از دلم بس گوهر پاک چو شبگردان مرا ماوا نباشد ، دگر جانی در این دنیا نباشد چو شبگردان مرا ماوا نباشد ، دگر جانی در این دنیا نباشد ز دلداده کسی پروا ندارد ، دل از دلدادگی حاشا ندارد ای دل ، ای جان ، برو فکر دگر من ، یادِ یاران برو از سر بدر کن ای دل ، ای جان ، برو فکر دگر من ، یادِ یاران برو از سر بدر کن
چه گویم من دگر از زندگانی ، چه گویم من دگر از زندگانی ، ز بند و قید و رنج آنچنانی دل بی باورم باور نکردی ، که آخر بی کس و تنها می مونی ، که آخر بی کس و تنها می مونی ای دل ، ای جان ، برو فکر دگر من ، یادِ یاران برو از سر بدر کن ای دل ، ای جان ، برو فکر دگر من ، یادِ یاران برو از سر بدر کن برو از سر بدر کن برو از سر بدر کن برو از سر بدر کن