به باغ عشق و آشنایی ، خزان رسیده از جدایی تو ای بهار آرزوها جدا ز ما بگو کجایی سوی جنون کشانیم ، به خاک و خون نشانیم دوباره گر نخوانیم ز راه لطف و مهربانی
ز دست غم در آتشم ، چو شعله گرم و سرکشم ندیده ای چه می کشم ، بیا ببین غم نهانی
بشنو ز دلم نوای نا مرادی که نمانده مرا نشان شور و شادی بیا ببین که همچون مرغ پر شکسته ای نشسته ام به شاخه ی محبت چرا نصیبم از وصالت ای همای من نشد به غیر اشک و آه و مهنت
ز داغ سینه سوز من چو شام تیره روز من ستاره بارد امشب از دیده ی من چو ناله داغ آتشین بود به جان و تن قرین منم که سر نهاده بر دشت و دمن
به باغ عشق و آشنایی ، خزان رسیده از جدایی تو ای بهار آرزوها جدا ز ما بگو کجایی سوی جنون کشانیم ، به خاک و خون نشانیم دوباره گر نخوانیم ز راه لطف و مهربانی
ز دست غم در آتشم ، چو شعله گرم و سرکشم ندیده ای چه می کشم ، بیا ببین غم نهانی بیا ببین غم نهانی