بازرسید آن بت زیبای من خرمی این دم و فردای من در نظرش روشنی چشم من در رخ او باغ و تماشای من در دل من کیست که در میزند جان و جهان از تو تمنای من گر نزند او در من درد من ور نکند یاد من و وای من دور مکن سایه خود از سرم باز مکن سلسله از پای من آن من است او و به هر جا رود عاقبت آید سوی صحرای من باز رسید آن بت زیبای من خرمی این دم و فردای من در نظرش روشنی چشم من در رخ او باغ و تماشای من