معنی بودن چیست تو به من یاد بده خواب شیرین مرا چشم فرهاد بده چشم یعقوبم را بوی دیدار بده یک نماز روشن در شب تار بده موج دریاها را تو بیاموز به من با دل چلچلهها تو بگو از رفتن تا رسیدن در عشق دیدن چهرهی دوست اونکه باران و بهار قصهی روشن اوست تو بخوان قصهی ماه حرفی از جنس بهار بگو از بارانها با تن گندمزار تو بگو از دریا تو بگو از آبی بنویس از خورشید در شب مهتابی من اگر دیوارم از میان بردارم با همه آینهها روبهرو بگذارم تا همه نور شوم روبهرو با خورشید بنویسم از عشق بر تن برکه و بید معنی بودن چیست تو به من یاد بده خواب شیرین مرا چشم فرهاد بده