بیا ببین ز دوریت دلگیرم بیا ببین که بی تو من می میرم بیا ببین که بی تو من چون می گریم بیا ببین که بی تو من خون می گریم چون می گریم خون می گریم
بیا ببین چه کرده ای با جانم در این شب سیاه بی پایانم بیا ببین که بی تو من چون می گریم در آرزوی دیدنت خون می گریم چون می گریم خون می گریم
در شامم ستاره ای سوزان چون شراره ای بیا خورشیدم در روز سیاه من ای تنها پناه من تویی امیدم بیمارم من بی یارم من
امید من چرا ز من دلگیری نمانده زاشیان من پر گیری عشقی که تابان همچون خورشیدی فریاد دردم هرگز نشنیدی
بیا ببین چگونه از خود رستم چو عاشقانه بر تو من دل بستم اگرچه عهد خود دلم بشکستی به پای تو غرور خود بشکستم به روزگار غربت و به لحظه های بی کسی امید روزگار من به داد من نمی رسی بگو چرا کشیده ای از من دامن؟
در شامم ستاره ای سوزان چون شراره ای بیا خورشیدم در روز سیاه من ای تنها پناه من تویی امیدم بیمارم من بی یارم من بیمارم من بی یارم من
