دباره بازیچه شدم توی تئاتر زندگی تو این نمایشنامه دل شکسته شد به سادگی نقش نبودن واسه توست نقشه شکستن واسه من صندلی خالی از تو شد ای بی صدا حرفی بزن ای بی صدا حرفی بزن پیاده تا نبودنت رفتم و تنها تر شدم توی تئاتر زندگی بغض یه بازیگر شدم پیاده تا نبودنت رفتم و تنها تر شدم توی تئاتر زندگی بغض یه بازیگر شدم خورشید ما کاغذی بود فقط دکر بودُ همین گلوله های برفیمون اب نشُدن روی زمین پرده به آخرش رسید تکرارِ تلخ خواهشم رو صحنه بی تو حالا من غمگین ترین نمایشم پیاده تا نبودنت رفتم و تنها تر شدم توی تئاتر زندگی بغض یه بازیگر شدم پیاده تا نبودنت رفتم و تنها تر شدم توی تئاتر زندگی بغض یه بازیگر شدم