باد صبا بر گل گذر کن از حـال گل مـا را خبــر کن با مدعی کمتر بنشیــن نازنین، ای مه جبیــن بیچـاره عاشـق، نالـه تا کـی یا دل مــده یا ترک ســر کن شد خـونفشـان چشـم تر من پُر خون ِ دل شـد سـاغـر من ای یار عـزیـز، مطبـوع و تمیـز در فصــل بهـار، با ما مستیـز آخر گذشـت آب از ســر من ببین چشم تر من