متن آهنگ تصنیف ساز قصه گو محمدرضا شجریان
تا دور چشم مست او، جای نی از نای سبو، خون کرده در پیمانهها
بشنو ز ساز قصهگو، سوز دل من مو به مو، در پرده افسانهها
بشنو ناله درد کز وی خیزد، شاید زین ناله، خونین اشکت بر رخ ریزد
خدا را، خدا را، کی این شام غم را سحر از پی در نیاید
چه سازم، چه سازم، صبوری ما را، ظفر از پی بر نیاید
تا کی ناله، تا کی مویه،
برخیز ای رهنشین، گامی از کفر و دین نه فراتر
برخیز با خیل مستان، چو می خاموش و جوشان
بنشین با میپرستان، به دور از خودفروشان
مگر از زندگانی، مراد دل ستانی
مراد دل ستانی، مگر از زندگانی
که گردون به افسون، چو بستیزد نهد از جام جم، افسانهای در روزگاران
بیا خودکامگی از سر بنه چون جام می در بزم یاران
در ده ساقی، زان می جامی تا برگیرد از من خودکامی
شعر از جواد آذر