نشان روی تو جستم به هر کجا که رسیدم ز مهر در تو نشانی ندیدم و نشنیدم چه رنجها که نیامد برویم از غم رویت چه جورها که ز دست تو در جهان نکشیدم هزار نیش جفا از تو نوش کردم و رفتم هزار تیر بلا از تو خوردم و نرمیدم ترا بدیدم و گفتم که مهر روز فروزی ولی چه سود که یک ذره مهر از تو ندیدم بسی تو عهد شکستی که من رضای تو جستم بسی تو مهر بریدی که از تو من نبریدم از آن زمان که چو خواجو عنان دل بتو دادم بجان رسیدم و هرگز بکام دل نرسیدم