دو تنها و دو بی کس ما دو تا هستیم جدا از مردم آدم نما هستیمفقط ماییم و ما و خالق یکتا شد این جرم عشق او بیگانه با دنیابیا دستم بگیر از غم رهایم کنصدای قلب من باش و صدایم کن 2که عاشق بودن و از عشق مردن عالمی دارهوگرنه خدعه و رنگ وفریب هر آدمی داره2ز یاران به ظاهر مهربان جانم به لب آمدمیان تیرگیها گم شدم روزم به شب آمدامید همرهی از همرهان زیبا سرابی بودزمان بگذشت با بیهودگی آشفته خوابی بودغم نا مهربونی زده آتیش به وجودمدر اینپوچی اثر نداره همه بود و نبودمکه عاشق بودن و از عشق مردن عالمی دارهوگرنه خدعه و رنگ و فریب هر آدمی داره2