جخ امروز از مادر نزاده ام نه عمرِ ِ جهان بر من گذشته است
نزدیک ترین خاطره ام خاطره ی قرنهاست. بارها به خون ِمان کشیده اند به یاد آر، و تنها دست آورد ِ کشتار نان پاره ی بی قاتق ِ سفره ی بی برکت ِ ما بود.
اعراب فریب ام دادند بُرج ِ موریانه را به دستان ِ پُرپینه ی خویش بر ایشان در گشودم، مرا و همه گان را بر نطع ِ سیاه نشاندند و گردن زدند.
نماز گزاردم و قتل ِ عام شدم که رافضی ام دانستند. نماز گزاردم و قتل ِ عام شدم که قِرمَطی ام دانستند. آن گاه قرار نهادند که ما و برادران ِ مان یک دیگر را بکشیم و این کوتاه ترین طریق ِ وصول ِ به بهشت بود !
به یاد آر که تنها دست آورد ِ کشتار جُل پاره ی بی قدر ِ عورت ِ مان بود.
خوش بینی ِ برادرت تُرکان را آواز داد تو را و مرا گردن زدند. سفاهت ِ من چنگیزیان را آواز داد تو را و همه گان را گردن زدند. یوغ ِ ورزاو بر گردن ِ مان نهادند. گاو آهن بر ما بستند بر گُرده مان نشستند و گورستانی چندان بی مرز شیار کردند که بازمانده گان را هنوز از چشم خونابه روان است.
کوچ ِ غریب را به یاد آر از غُربتی به غُربت ِ دیگر، تا جُست و جوی ایمان تنها فضیلت ِ مان باشد.
به یاد آر: تاریخ ِ ما بی قراری بود نه باوری نه وطنی.