ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران بیداری ستاره در چشم جویباران آینه نگاهت پیوند صبح و ساحل لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران باز آ که در هوایت خاموشی جنونم فریادها برانگیخت از سنگ کوهساران ای جویبار جاری زین سایه برگ مگریز کین گونه فرصت از کف دادند بیشماران گفتی به روزگاران مهری نشسته گفتم بیرون نمیتوان کرد حتی به روزگاران بیگانگی ز حد رفت ای آشنا مپرهیز زین عاشق پشیمان سرخیل شرمساران وین نغمه محبت بعد از من و تو ماند تا در زمانه باقیست آواز باد و باران