مادر می بافه پسر می جنگه به نظر مادره این وضع خیلی طبیعیه
مادر می بافه پسر می جنگه به نظر مادره این وضع خیلی طبیعیه
پدره چی ؟ اون چیکار میکنه ؟ پدره کار می کنه زنش می بافه پسرش می جنگه خودش کار می کنه به نظر پدره این وضع خیلی طبیعیه
خب پسره چی ؟ پسره اوضاع و چجور می بینه ؟ پسره ؟ هیچی ! هیچی که هیچی ! پسره , ننش می بافه باباش کار می کنه خودش می جنگه جنگ که تموم بشه هم تنگ دل باباهِ می چسبه به کار
جنگ ادامه پیدا میکنه و مادره هم ادامه میده , میبافه پدره هم ادامه میده , کار می کنه پسره کشته شده , دیگه ادامه نمی ده پدره و مادره میرن قبرستون به نظر پدره و مادره این وضع خیلی طبیعیه
زندگی ادامه داره زندگی با بافتنی و جنگ و کار زندگی با کار و جنگ و بافتنی و جنگ زندگی با گورستون !