متن آهنگ خنده ی سرد احمد شاملو
صبحگاهان که بسته می ماند
ماهی آبنوس در زنجیر
دم طاووس پر می افشاند
روی این بام تن بشسته ز قیر
چهره سازان این سرای درشت
رنگدانها گرفته اند به کف
می شتابد ددی شکافته پشت
بر سر موجهای همچو صدف
خنده های می کنند از همه سوی
پرتکاپوی ، این سحر خیزان
روشنان سر به سر در آب فرو
به یکی موی گشته آویزان
دلربایان آب بر لب آب جای بگرفتند
رهروان با شتاب و در تک و تاب پای بگرفتند
لیک باد دمنده می آید ،
سرکش و تند ،
لب از این خنده بسته می ماند
هیکلی ایستاده می پاید
صبح چون کاروان دزد زده
می نشیند فسرده
چشم بر دزد رفته می دوزد
خنده سرد را می آموزد