می روم خوزستان به دیار دوستان تا ببینم عشقم را در دیار غربت با دلی پر حسرت مردم از غم ای خدا سینه ای سوزان دارم دیده ای گریان دارم عاقبت درد جدایی می کشدم می کشدم آه در فراقت روز و شب جان آمد بر لب چه کنم این بی وفایی می کشدم می کشدم آه
نرود مهر تو از دل من بیرون یاد آن شب ها بخیر در کنار کارون لب نهادی بر لب من شد فزون ز عشقت تب من بعد از آن دیدار آخر شد سیه روز و شب من بر مزار عشق دیرین همچو باران گریه کردم گاهی پیش چشم مردم گاهی پیمان گریه کردم
چه زیبا و فرح افزاست کارون عروس شهر رویاهاست کارون شب کارون بهشت عاشقان است از رو در جهان یکجاست کارون