ایران ترانه
>
محمد نوری
>
آهنگ داستانی نه تازه




متن آهنگ داستانی نه تازه محمد نوری

شامگاهان که رؤیت ِ دریا
نقش در نقش می‌نهفت کبود ،
داستانی نه تازه کرد به کار
رشته‌ای بست و رشته‌ای بگشود
رشته‌های ِ دگر بر آب ببرد .


وندر آن جایگه که فندق ِ پیر
سایه در سایه بر زمین گسترد
چون بماند آب ِ جوی از رفتار
شاخه‌ای خشک ماند و برگی زرد
آمدش باد و ، با شتاب ببرد .


[Persian Music on IranSong]
همچنین در گشاد و شمع افروخت
آن نگارین ِ چرب‌دست استاد
گوشمالی به چنگ داد و ، نشست
پس چراغی نهاد بر دم ِ باد
هرچه ، از ما به یک عتاب ببرد .


داستانی نه تازه کرد ، آری
آن ز یغمای ِ ما به ره شادان ؛
رفت و دیگر نه بر قفاش نگاه
وز خرابیّ ِ ماش آبادان
دلی از ما ، ولی خراب ببرد !


آهنگساز : فریبرز لاچینی
ترانه سرا : نیما


دانلود آهنگ داستانی نه تازه محمد نوری


Download Dastani Na Tazeh By Mohammad Noori