متن آهنگ دوست خسرو شکیبایی
بزرگ بود و از اهالیامروزبود وباتمام افق هایباز نسبت داشت و لحنآبو زمین راچه خوبمی فهمید... صداشبهشكلحزنپریشانواقعیتبود و پلك هاشمسیرنبضعناصررا به ما نشان داد و دست هاش هوایصافسخاوت را ورق زد و مهربانیرا به سمتما كوچاند... به شكل خلوتخودبود و عاشقانه ترینانحنایوقتخودشرا برای آینهتفسیركرد ... و اوبه شیوهباران پر از طراوتتكرار بود و او به سبك درخت میانعافیتنور منتشر می شد همیشه كودكیباد را صدا می كرد... همیشهرشتهصحبت را به چفتآبگره می زد... برایما یك شب سجودسبز محبت را چنان صریحادا كرد كهما به عاطفهسطحخاك دست كشیدیم و مثلیكلهجهیك سطل آبتازهشدیم ... وبارهادیدیم كهباچهقدرسبد برایچیدنیكخوشهبشارترفت... ولی نشد كه روبرویوضوح كبوترانبنشیند و رفتتا لبهیچ وپشت حوصلهنورهادراز كشید و هیچ فكر نكرد كهما میان پریشانیتلفظدرها برایخوردنیكسیب چهقدر تنها ماندیم...