دویدیم و دویدیم هیچ جا رامون ندادن گفتن که توی جاده دونده ها زیادن دویدیم و دویدیم فایده نداشت دویدن به همه چی رسیدیم به جز خود رسیدن
دویدیم و دویدیم اسپندا دود نکردن گفتن فقط زیر لب کاش دیگه بر نگردن
چه روزای قشنگی عشق و نفس کشیدیم روی گلای قالی با خنده دست کشیدیم
تو سایه روشن عشق شب و ستاره کاشتیم به جز تقدس نور چیزی رو دوست نداشتیم پاییزه عاشقیمون غرق ترانه ها بود هوای پاک و شرجیش دور از بهانه ها بود تو گرگ و میش تردید گلایه رو ندیدیم به خاطر رسیدن دویدیم و دویدیم
دویدیم و دویدیم سیبا رسیده بودن سه فصل آزگار بود همه دویده بودن دویدیم و دویدیم تا رسیدیم به دیوار اون ور دیوارم باز خوردیم به خط تکرار دویدیم و دویدیم قصه زندگی بود که واسه اون دویدن فقط دیوونگی بود از کوچه های غربت محو چشای گل شد دست من و نگاهت واسه سپیده پر شد هر روز غروب که میشد وقت قرارمون بود روزی که گل میدادیم فصل بهارمون بود ثانیه ها گذشتن ترانه ها چکیدن اهالی روزگار دیگه مارو ندیدن یه پرده حریر و رو بختمون کشیدیم طبق یه سنت زرد دویدیم و دویدیم