متن آهنگ زلال محبت حمید غلامعلی
محبت در دلم چون آب جوشید
زنور روشن مهتاب نوشید
سحرگاهان چوشبنم از سر شوق
صبوری کرد تا دیدار خورشید
من از دنیای عشق و شور هستی
چنین افتاده ام در دام هستی
به بند خود گرفتار و اسیرم
رهایم کن رها از خود پرستی
ای رها ای رها به دریاهای محنت
بجو راز محبت اگر داری امید ساحل ای دوست
مشو از زورق دل غافل ای دوست
محبت در دلم چون آب جوشید
زنور روشن مهتاب نوشید
سحرگاهان چوشبنم از سر شوق
صبوری کرد تا دیدار خورشید
صبوری کرد تا دیدار خورشید