ساده دل نازنین گلی به خونه داشتم بوته گل نازی به آشیونه داشتم وقتی دور از او بودم دل بی تاب او بود شبها خونه م روشن از مهتاب او بود همه هستی من عشق ناب او بود او همه دنیای من بود آرزوهای من بود توی دنیا پناه این دل تنهای من بود اگه درد دلی داشتم نگاش دوای من بود نه کسی ز ما نظر زد نه گناه از کسی سر زد گل من پرنده ای بود او مد و دوباره پر زد نه حسادت آتیش به پا کرد نه کسی جادو به ما کرد چراغ آشیونم رو سفر ازم جدا کرد کجا رفت اون مرغ مهاجر کجا رفت اون عشق مسافر کجا رفت اون شادی جونم که با او رفت تاب و توونم