اگرچه باده فرح بخش وبادگل بیز است به بانگ مخور می که محتسب تیز است صراحی ای و حریفی گرت به چنگ افتد به عقل نوش که ایام فتنه انگیز است درآستین مرقع پیاله پنهان کن که همچو چشم صراحی زمانه خونریزاست که موسم ورع و روزگارپرهیزاست مجوی عیش خوش از دور واژگون سپهر که صاف این سر خم جمله دردی آمیز است سپهر برشده پرویزنیست خون افشان که ریزه اش سر کسری و تاج پرویز است