ستاره های شب من سیاهند چشمای من تشنه هر نگاهند غریبه ان اونا که آشنا مند هیشکی دیگه حرفی نداره با من نمی تونم درد و تماشا کنم مرگ جونه ها رو حاشا کنم تاریکی دور و بر من همه کوچه من همقدم ماتمه نمی شینه روشنی توی خونم قصم اینه که این و من میدونم ستاره های شب من سیاهند چشمهای من تشنه هر نگاهند